سردار شهید حیدر علی طالبی

سردار شهید حیدر علی طالبی (استاد میرزا) (مشاهیر نجف آباد)

سردار شهید حیدر علی طالبی (استاد میرزا)

 

سردار شهید حیدر علی طالبی فرزند حسنعلی، متولد 1333 نجف آباد، شهادت 1359 شوش. پدرش کارگری ساده بود، حیدرعلی در طول تحصیل و در خلال مدرسه رفتن ها هرگاه حتی چند ساعتی فراغت می یافت، به کار مشغول می شد تا از این راه هم هزینه تحصیل خود را تأمین کند و هم کمک خرج زندگی خانواده باشد.

پرشور و پرتلاش بود و هیچگاه از فعالیت و جنب و جوش باز نایستاد. به خاطر فقر مالی مجبور شد دو بار تحصیل را رها کند. یک بار پس از پایان دوره ششم ابتدایی و بار دیگر هم در سال دوم دبیرستان؛ اما این باعث نشد مطالعه کتاب های مذهبی و علمی را کنار بگذارد. علاقه زیادی به مسافرت داشت و به اکثر شهرهای ایران سفر کرده بود. صداقت در بیان و رفتارش و پاکی در کردارش باعث شده بود که دوستان زیادی گرد او جمع شوند.

سربازی اش که تمام شد به کار آهنگری و در و پنجره سازی مشغول شد. با شروع زمزمه انقلاب، شب ها به دوستانش آموزش جنگ های نامنظم می داد. با مطالعه برخی کتاب های سیاسی از بینش سیاسی و مسائل روز برخوردار شد. از ۱۷ شهریور۱۳۵۷ به بعد، او و یارانش استعدادهای خود را در جهت مبارزه با رژیم پهلوی به کار گرفتند. آنها با سلاح های ساده ای همچون: نارنجک دست ساز، سه راهی، کوکتل مولوتف و با استفاده از ابتکارات مردمی ضربات محکمی را بر مأموران و سرسپردگان رژیم در روز حمله وحشیانه آنها به نجف آباد در ۱۱ و ۱۲ محرم ۱۳۵۷ زدند.

در حین تظاهرات دستگیر شد. پس از آزادی، به همراه چند تن از مبارزان، سه ماه در باغها مخفیانه بسر برد. یک هفته قبل از ورود امام خمینی به ایران، به تهران رفت و تا پیروزی انقلاب در تهران ماند. در ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به همراه دوستانش در تصرف پادگان ها نقش فعالی داشت. همان روزها حین مبارزه از ناحیه شانه هدف اصابت گلوله قرار گرفت و مدتی بستری شد. درفاصله ماه های پیروزی انقلاب تا جنگ، دراداره مواد مخدر اصفهان، خوش درخشید.

وقتی پای تحلیل جریانات و خطوط مختلف پیش می آمد، با شوری خاص و درکی عمیق از خط امام امت سخن می گفت. سخنان امام راهنمای عمل او بود و با هر پیام ایشان خط مشی میرزا نیز مشخص می شد، زمانی که امام پیام رهایی کردستان را از دست اشرار دادند بدون درنگ راهی آن منطقه شد و مدتی را در مقابله با اشرار در کردستان بسر برد. روح پرتلاطم و نیازمند میرزا، هیچگاه آرامش نمی گذاشت.

سمبل پویندگی و جویندگی بود. یکی از بارزترین ویژگی های او تشخیص ارزش های دیگران و انقلاب بود. سریع خوب را از بد تشخیص می داد و بلافاصله مقابل بدی ها موضع می گرفت و به خوبیها می پیوست. هر کس با اولین برخوردی که با او داشت، صداقت و بی آلایش بودن او را در می یافت. هر چه می گفت و هر برخوردی داشت، همان بود. گویی دوگانگی در وجودش مرده بود و این گونه برخورد کردن با دیگران ناشی از شخصیت مطمئن و اعتماد به نفس او بود و عشقی که به مردم داشت. وقتی هدفی را در نظر می گرفت، تا آخر کار می رفت. خطرات را به جان می خرید و برای رسیدن به آن سر از پا نمی شناخت و در همین راه نیز شهید شد.

شجاعت، صبر، تصمیم مدبرانه، مردم داری، نظم، دوراندیشی و قدرت مدیریت از ویژگی های او بود. زمانی که شهید محمد منتظری تعدادی از برادران را به سوریه فرستاد تا ضمن آموزش نبردهای چریکی، مقدمات برای حضور در جنوب لبنان فراهم شود، استاد میرزا جزء پیشگامان جهاد مقدس علیه صهیونیسم بود.

سردار شهید حیدر علی طالبی برای گذراندن دوره های آموزش نظامی و پیوند رزمنده های هم تراز خود و کمک به نهضت های رهایی بخش به کشورهای عربی، هند، پاکستان افغانستان و سوریه عزیمت کرد. وقتی طبل جنگ عراق با ایران به صدا در آمد، استاد میرزا طاقت نیاورد و درحالی که در سفر افغانستان و کمک به مجاهدان افغان در مبارزه با ارتش سرخ بود، چند شبانه روز با سختی کوه های افغانستان را طی کرد تا در صف رزمندگان جبهه ایران قرار گیرد. استاد میرزا کسی بود که موقعیت استراتژیک منطقه شوش و نفوذ عراقی ها را از آن بخش به داخل ایران درک کرده و به سرعت گروهی از نیروهای داوطلب نجف آباد را به جبهه شوش برد و خود فرماندهی جبهه شوش را برعهده گرفت.

تلاش زیادی در زمین گیر کردن نیروهای عراقی، تثبیت خط و ایجاد موانع برای پیشروی بیشتر آنان در منطقه انجام داد. هیچگاه فعالیت هایش را برای کسی بیان نمی کرد و عقیده داشت همه تلاش ها باید برای خدا باشد.

۱۷ آذر۱۳۵۹ در جبهه شوش، عملیاتی ایذایی علیه دشمن طراحی و اجرا کرد. میرزا با هدایت نیروهایش ضربات محکمی به دشمن وارد ساخت. آن روز درگیری یکسره تا عصر به طول انجامید. تعدادی از عراقی ها کشته و مجروح و متواری شدند و چند نفر نیز خود را تسلیم کردند. حدود ساعت پنج عصر، درگیری قدری فروکش کرد. میرزا دست بر خاک زد و تیمم کرد و در میان شیار تپه به نماز ایستاد. در حالی که دست ها را به قنوت برده بود، ناگهان گلوله خمپاره ۶۰ در نزدیکی او فرود آمد و بر اثر اصابت ترکش به درجه شهادت نائل آمد.

 

دور اندیشی

خاطره مرتضی کاظمی

روزی به میرزا گفتم: «به جای اینکه اینجا بنشینیم؛ چرا به عراقی ها حمله نمی کنیم؟» ایشان مرا به دامنه کوه بردند و رو به من گفتند : « شما که می گویید حمله کنیم، فکر این را کرده اید که اگر یک نفر زخمی شد، آیا برای انتقالش به عقب به نیرویی نیاز نداریم؟ به ماشین احتیاج نداریم؟ به نیرویی دیگر که جای او گذاشته شود، احتیاج نداریم؟ به مهمات و کسی که آن را به خط برساند، نیاز نداریم؟ قبل از هر حمله همه این چیزها باید مهیا باشد.» و این گونه بود که با صحبت های ایشان قانع شدم. گاهی نیمه شب ها مرا از خواب بیدار می کرد و می گفت: «امشب می خواهیم عراقی ها را بیدار کنیم.» بعد یک گلوله آر.پی.جی بر می داشتیم و در دل عراقی ها می رفتیم و پس از شلیک گلوله دوباره به عقب برمیگشتیم. میرزا می گفت: « آن ها باید بدانند که ما همیشه بیداریم.»

 

منبع: مروری بر زندگی سرداران و امیران شهید شهرستان نجف آباد، ستارگان درخشان، نشر بهار آزادی نجف آباد.

برای مشاهده سایر مطالب مربوط به شهرستان نجف آباد به لینک زیر مراجعه کنید:

معرفی شهرستان نجف آباد

درباره‌ی مدیر سایت نجف آبادما

همچنین ببینید

استبداد صغیر و مردم نجف آباد در زمان مشروطیت

استبداد صغیر و مردم نجف آباد در زمان مشروطیت

استبداد صغیر و مردم نجف آباد در زمان مشروطیت در زمان مشروطیت اصراری بود که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *