درویش محوعلى نجف آباد

درویش محوعلى (دراویش شهرستان نجف آباد)

درویش محوعلى

سالخوردگان شهر نجف آباد هنوز صدای رسای درویش محوعلى و اشعارش را در گوش دارند، درویش محوعلى مردی بلند قامت با محاسن انبوه و صدایی گیرا و پر طنین، امروز بجز نقل قولهایی از زندگی این مرد، اطلاع مکتوبی در دست نیست. از رفتار و کردار درویشانه ایشان که از پیرانمان شنیده ایم) او به معنی واقعی بی نیاز، تارک دنیا، محو على و محب علی (ع) بوده است. اسم با مسمایی برایش انتخاب کرده بودند، خدایش رحمت کند. بهر حال ذکر خلوص و صمیمیت آن بزرگوار تا کنون در لابه لای اوراق کتابها جای نگرفته و اگر اکنون هم که چند تا پیر مرد که از او اطلاعاتی در سینه دارند اگر جمع آوری و بازگو نشود، نسل آینده با نام این دوستدار واقعی اهل بیت (ع) بیگانه خواهند بود.

درویش محو علی با نام واقعی محمد علی فرزند ملا عبد الله فرزند ملا محمد و برادر ملا یحیی، از اهالی بابا شیخ علی است که در شهرستان نجف آباد رحل اقامت افکند. از دوران کودکی او اطلاع دقیقی در دست نیست. تولد او را حدود سال ۱۲۶۰ هجری شمسی گفته اند. نقل کرده اند که در جوانی به کسوت طلبگی در می آید و پس از گذراندن دوره مکتبخانه، عازم نجف اشرف می گردد و به حضور حضرات آخوند خراسانی و میرزای شیرازی می رسد. درویش محو علی پس از کسب مدارجی از علوم دینی (فقه و اصول و…) ، از نجف به ایران بر می گردد. 

 

درویش صادق نجف آبادی:

دو کتاب به نام های ساقی نامه و پیش گفتار دارد که درویش صادق نجف آبادی سرآیند آنها بوده است. ابیات زیر از ساقی نامه ی اوست ولی از کتاب پیش گفتار به جز پوست جلد که سندیت آن را نشان می دهد و عكس درویش روی آن می باشد چیز دیگری در دست نداریم.

سخن ابتدا باشد از نام دوست

که شرب مدام من از جام اوست

خدایی که ذرات عالم سرشت

به لوح و قلم سر وحدت نوشت

زوحدت هر آنکس که آگاه شد

به ملک بدن خویش را شاه شد

بیا ساقیا جام لبریز کن

حکایت زسهراب و چنگیز کن

زجاخیز و جامی به گردش درآر

یکایک بنوشان واز غم درار

بده ساقی آن می که نجد آورد

که مستیش ما را به وجد آورد

سرو رو ز بویش معطر کنم

دل و دیده ها را معنبر کنم

مغنی تو برخیز و سازی بزن

از آن نغنه های حجازی بزن

بده ساقی آن آب انگور را

حکایت کنم سلمی و طور را

مغنی بزن نغمه وساز را

به شور غزل برگش آواز را

که دستی بر آرم به آواز چنگ

بده ساقیا شربت سرخ رنگ

مغنی تو تنبور و نایی بزن

به خمخانه ها پشت پایی بزن

خوش گفت دهقان انگور کشت

خدا از می صاف عالم سرشت

همان می که از خود رهایم کند

نه آن می که مست و خرابم کند

بده ساقی آن جام کیخسروی

که هر تخم کاری همان بدروی

مغنی زنو دستی بر ساز زن

قدم را به پیش و سرباز زن

بده ساقیا ساغر پر شراب

که از من بپرسند روز حساب

بده ساقیا شربت سرخ رنگ

که دستی بر آرم به آواز چنگ

که میخوارگان چیست؟ گویم جواب

که ما را می صاف باشد کتاب

ز طبع روان شعر تر ساختم

به کوتاهی آن بپرداختم

چو فردوسی آرهمتی داشتم

به اشعار صد لاله می کاشتم

 

منبع: کتاب مقدمه ای بر تاریخ و فرهنگ مردم نجف آباد، مولف: فضل الله خلیلی

 

برای مشاهده سایر مطالب مربوط به شهرستان نجف آباد به لینک زیر مراجعه کنید:

معرفی شهرستان نجف آباد

درباره‌ی مدیر سایت نجف آبادما

همچنین ببینید

ید الله شفیعی نجف آبادی

ید الله شفیعی نجف آبادی   ید الله شفیعی نجف آبادی فرزند حاج محمد باقر …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *